یه دختــرایی هستن
کــــــه....
لباســاشونهیچ وقت خانومانه نیست
همیشــــه دختــرونه لباس میپــوشنپیرهن وشلوارای رنگی
روی جــدول راه میــرن
زیــرلب آهنگ های مرتضی پــاشایی رومیخونن
یهـــویاد خاطــره ای باعث میشــه بلنــدبخندن
زود میرنجن زود آشتــی میکنن
حســودنیستن ولی انقـــــدحساس میشن وقتی عاشق میشن
کـــــه زود بغض میکننــد
زودم خــوب میشن
اشک میریزن امـــایهــو اشکاشونو پاک میکنند
میگــــن بی خیــــال میگــذره
یه دخترایی هستن که وقتی توخیابون باهاشون راه میـــری
یهـــو دستتــو محکـم میگــــیرن
می چسبن بهــتآروم کنــارگوشت میگن:یهـــو دوست داشتنی شدی
یه دختــــرایی هستن که بابچــه ها بازی میکنن
باپیـــرمردا راه میــــرن و به خاطــره هاشون گوش میــدن
پیشه پیـــرزنا میشنن و تجــربه میگیرن
این دختـــــــــــــــرا...........
هیچــــــی.....این دختـــــرا ماهن
ﻗﺎﯾﻘﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺳﺎﺧﺖ ...
ﺑﺎ ﮐﺪﻭﻡ ﻋﻤﺮ ﺩﺭﺍﺯ؟
ﻧﻮﺡ ﺍﮔﺮ ﮐﺸﺘﯽ ﺳﺎﺧﺖ، ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ
ﺑﺎ ﺗﺒﺮ، ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺒﺶ، ﺑﺮ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ
... ﺳﺎﻟﯿﺎﻥ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ، ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺍﻣﺎ ﺳﺎﺧﺖ
ﭘﺲ ﺑﮕﻮ ﺍﯼ ﺳﻬﺮﺍﺏ ... ﺷﻌﺮ ﻧﻮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺳﺎﺧﺖ
ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﻗﺎﯾﻖ ....
ﯾﺎ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ....
ﺗﺎ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻫﺴﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮﺩ؟
ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ؟
ﺑﺎ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﺎﺷﯽ .... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ
ﻭﺭﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮﻭ ﺳﺨﻦ
ﯾﮏ ﺧﯿﺎﻝ ﭘﻮﭺ ﺍﺳﺖ
ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ...
ﺗﺎ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻫﺴﺖ، ﺣﺴﺮﺗﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺭﺩ
ﺟﻤﻠﻪ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﻣﯿﺸﺪ
ﺗﻮ ﺑﺒﺨﺸﻢ ﺳﻬﺮﺍﺏ ...
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺷﻌﺮﺕ، ﻧﮑﺘﻪ ﺍﯼ ﺁﻭﺭﺩﻡ، ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﯼ ﮐﺮﺩﻡ
ﺑﺨﺪﺍ ﺩﻟﮕﯿﺮﻡ، ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ، ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﯾﺎ
ﺑﺨﺪﺍ ﺩﻟﮕﯿﺮﻡ، ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻦ ﺳﯿﺮﻡ، ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﯽ ﭘﯿﺮﻡ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭﯾﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﺮﺩﺭﺩ ﺍﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﺍﺳﺖ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﺍﺳﺖ!
حوالی رویاهایم که قدم میزنم میبینم خیابان را
با بوی باران دوست دارم
و خودم را با بوی تو…
***
هـدفـم را نـشـانـه گـرفـتـه ام . . .
قـلـــــ[♥]ــــــــب تـو . . .
بـدون هـدف دوسـتـت دارم . . .!!!
***
تمام پیــاده رو های جهــان
اگـر گذر نــامه بخواهنــد ،
چشمان تـو را نشانشان می دهم !
***
تابستان داغی ست اما دلم دیگر به این زندگی گرم نمیشود . . .
آنقدر نیستـی
کــه گاهــی حــس مـی کنـم
عشـــق را نسیـــه به من داده ای
بی تـابـم !
نقـد می خــواهـمت میفهمی …
***
نگاه تــــــو..
مــرا عاشق تر از پیـــــش می کند..
چه معجــــــــونی می شود..
زندگــــــی..
با لمس دستانِ تـــــــو..
با حسِ عشــــــــــــــــــقِ تـــــــو..
***
نـــگاهت چـــــــون بــــــهــار ی دل پــــذیر اســـــــت
دلـــــــــــم در وصــف چــــــــشمانت اســیر اســـــت
نــــــــگاهت بــــا نـــــگاهــم هـــردو نیکــــو ســــــت
نـــــــگاهت مـــــی کــــنم چــــــون دارمت دوســـــت
***
لبخنــد که میــزنی یـوسفــی مـی شوم که بـی هیــچ بــرادری
در چــال گونـه ات” گــم میشود!!
***
با هم که قدم می زنیم
حسودی اش می شود آفتاب
نه که هیچگاه
!!! قدم نزده است با ماه
***
خیلی دوست دارم بدانم
فکر و خیالت را به کدامین سو روانه میکنی
وقتیکه من اینجا، دور از تو
با خیال تـــــــو خوشم…!
***
مینویســم برای خودم
برای دلم ، برای یکی که
غریبه بود ،آشنا شد
عــادتـ شد، عشق شـد
هستی شـد، روزگـار شـد
عزیز شـــد
***
گرما یعنی نفس های تو ، دست های تو ،
آغوش تو . . . ! من به خورشید ایمان ندارم !!!
***
لعنت به آن بوسه ای كه شیرینی اش تـلـخ تـریـن خاطره ام شد. . .
در نبـــــودت !
***
حــال و روز زنــدگــی مـن را ،
وقـتــی نبـاشـی یــک کـلمه تــوصیــف می کنــد
الـفـــاتحه…
***
لا لا بخواب دنــیا خسیســه
واسـه کمتر کسی خوب می نویسـه
یکی داره 1001 سـتاره
یکی جز یاد تو هیچـی نـداره!
***
لبخند تو معجزه ی شیرینی است كه رویای بهشت را
در دل آدم زنده می كند…
***
چه ستی میشود دستـان مـا کنـار هم !!
بـی شـک ؛هیچ طراحی تـا امـروز
چنین سـتی را بـا هـم جـور نکرده است …!!!
امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره می بارد
در سکوت سپید کاغذ ها
پنجه هایم جرقه میکارد
شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین از شیار خواهش ها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتش ها
آری ، آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطره های الماس است
آن چه از شب به جا می ماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه ، بگذار گم شوم در تو
کس نیابد ز من نشانه من
روح سوزان و آه مرطوب
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زین دریچه های باز
خفته در پرنیان رویاها
با پر روشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیاها
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم، تو ، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو ، بار دیگر تو
آنچا در من نهفته دریاییست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفانی
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبزیرم از تو، می خواهم
بدوم در میان صحراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
بس که لبریزم از تو، می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه تو آویزم
آری ، آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان راه نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست